Wislawa Szymborska Quote

هردو بر اين باورندكه حسي ناگهاني آنها را به هم پيوند داده.چنين اطميناني زيباست،اما ترديد زيبا تر است.چون قبلا همديگر را نمي شناختند،گمان مي بردند هرگز چيزي ميان آنها نبوده. اما نظر خيابان ها، پله ها و راهروهاييكه آن دو مي توانسته اند از سال ها پيشاز كنار هم گذشته باشند، در اين باره چيست؟دوست داشتم از آنها بپرسمآيا به ياد نمي آورندشايد درون دري چرخان زماني روبروي هم؟يك ببخشيد در ازدحام مردم؟يك صداي اشتباه گرفته ايد در گوشي تلفن؟- ولي پاسخشان را مي دانم.- نه، چيزي به ياد نمي آورند.بسيار شگفت زده مي شدنداگر مي دانستند، كه ديگر مدت هاستبازيچه اي در دست اتفاق بوده اند.هنوز كاملا آماده نشدهكه براي آنها تبديل به سرنوشتي شود،آنها را به هم نزديك مي كرد دور مي كرد،جلو راهشان را مي گرفتو خنده ي شيطانيش را فرو مي خورد وكنار مي جهيد.علائم و نشانه هايي بودههر چند ناخوانا.شايد سه سال پيش يا سه شنبه ي گذشتهبرگ درختي از شانه ي يكيشانبه شانه ي ديگري پرواز كرده؟چيزي بوده كه يكي آن را گم كرده ديگري آن را يافته و برداشته.از كجا معلوم توپي در بوته هاي كودكي نبوده باشد؟دستگيره ها و زنگ درهايي بودهكه يكيشان لمس كرده و در فاصله اي كوتاه آن ديگري.چمدان هايي كنار هم در انبار.شايد يك شب هر دو يك خواب را ديده باشند، كه بلافاصله بعد از بيدار شدن محو شده.بالاخره هر آغازي فقط ادامه ايستو كتاب حوادث هميشه از نيمه ي آن باز مي شود.

Wislawa Szymborska

هردو بر اين باورندكه حسي ناگهاني آنها را به هم پيوند داده.چنين اطميناني زيباست،اما ترديد زيبا تر است.چون قبلا همديگر را نمي شناختند،گمان مي بردند هرگز چيزي ميان آنها نبوده. اما نظر خيابان ها، پله ها و راهروهاييكه آن دو مي توانسته اند از سال ها پيشاز كنار هم گذشته باشند، در اين باره چيست؟دوست داشتم از آنها بپرسمآيا به ياد نمي آورندشايد درون دري چرخان زماني روبروي هم؟يك ببخشيد در ازدحام مردم؟يك صداي اشتباه گرفته ايد در گوشي تلفن؟- ولي پاسخشان را مي دانم.- نه، چيزي به ياد نمي آورند.بسيار شگفت زده مي شدنداگر مي دانستند، كه ديگر مدت هاستبازيچه اي در دست اتفاق بوده اند.هنوز كاملا آماده نشدهكه براي آنها تبديل به سرنوشتي شود،آنها را به هم نزديك مي كرد دور مي كرد،جلو راهشان را مي گرفتو خنده ي شيطانيش را فرو مي خورد وكنار مي جهيد.علائم و نشانه هايي بودههر چند ناخوانا.شايد سه سال پيش يا سه شنبه ي گذشتهبرگ درختي از شانه ي يكيشانبه شانه ي ديگري پرواز كرده؟چيزي بوده كه يكي آن را گم كرده ديگري آن را يافته و برداشته.از كجا معلوم توپي در بوته هاي كودكي نبوده باشد؟دستگيره ها و زنگ درهايي بودهكه يكيشان لمس كرده و در فاصله اي كوتاه آن ديگري.چمدان هايي كنار هم در انبار.شايد يك شب هر دو يك خواب را ديده باشند، كه بلافاصله بعد از بيدار شدن محو شده.بالاخره هر آغازي فقط ادامه ايستو كتاب حوادث هميشه از نيمه ي آن باز مي شود.

Related Quotes

About Wislawa Szymborska

Maria Wisława Anna Szymborska (Polish: [viˈswava ʂɨmˈbɔrska]; 2 July 1923 – 1 February 2012) was a Polish poet, essayist, translator, and recipient of the 1996 Nobel Prize in Literature. Born in Prowent (now part of Kórnik in west-central Poland), she resided in Kraków until the end of her life. In Poland, Szymborska's books have reached sales rivaling prominent prose authors, though she wrote in a poem, "Some Like Poetry" ("Niektórzy lubią poezję"), that "perhaps" two in a thousand people like poetry.
Szymborska was awarded the 1996 Nobel Prize in Literature "for poetry that with ironic precision allows the historical and biological context to come to light in fragments of human reality". She became better known internationally as a result. Her work has been translated into many European languages, as well as into Arabic, Hebrew, Japanese, Persian and Chinese.